محمود مصدق/
هرچند برخی از کاسبهای امروز برخلاف همصنفان قدیمیشان دیگر به راحتی حاضر به نسیهفروشی نیستند اما هنوز بین این قشر هستند کسانی که با درک شرایط اقتصادی خانوادهها، به مشتریان خود سخت نمیگیرند و به آنها جنس نسیه میفروشند. کاسبهایی که مثل قدیمیها دفتر ثبت خرید و فروش نسیه در محل کارشان دارند. دفتری که گاهی نام صدها نفر در آن آمده است. البته این گونه کاسبها و دفترها را نمیتوان به راحتی هر جایی پیدا کرد. برای دیدن آنان باید از مناطق مرفهنشین شهرها جدا شد و رفت به سوی مناطق و محلات محروم.
نسیه به یک شرط
«حاج رجب»، صاحب فروشگاهی در حوالی راهآهن خیلی رک و پوستکنده همان ابتدا میگوید: نسیه میفروشیم اما نه به هر کسی. یعنی اگر طرف از همسایهها و آشنایان باشد یا در محل اعتبار داشته باشد، یا آدم معتبری او را ضمانت کند آن وقت به چنین شخصی نسیه میدهم.
بعد دفتر خرید و فروش مغازهاش را نشان میدهد و میگوید: در این دفتر اسم ۲۰۰ نفر از کسانی که جنس نسیه از من خریداری کردهاند، آمده است. خیلیهایشان از لحاظ مالی ضعیف هستند. یعنی شاید بدهیشان را کمی دیر بدهند؛ اما به هر حال میدهند. ولی بعضی از آنان جنس میبرند و پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند. به همین خاطر تا حالا دور اسم چند نفر خط قرمز کشیدهام. چون قبلاً میتوانستیم اجناس را به صورت نسیه تهیه کنیم اما حالا همه، نقدی میفروشند و اگر نتوانیم مطالباتمان را با کمی تأخیر از مشتریان دریافت کنیم در این صورت خودمان هم نمیتوانیم برای مغازه خرید کنیم.
حاج رجب با اشاره به پایین بودن درآمد مالی بسیاری از اهالی محله راهآهن، میگوید: در کنار این موضوع قیمت انواع کالا در دو سال گذشته دو تا سه برابر رشد داشته است به همین دلیل کسی که قبلاً برای خانوادهاش هر دو هفته یک شانه تخممرغ خرید میکرد الان ۱۰ عدد تخممرغ میخرد. این موضوع نشان میدهد که چقدر توان خرید خانوادهها پایین آمده است.
وجدانم راضی نمیشود...
چند مغازه آن طرفتر از سوپرمارکت حاج رجب، سری هم به یک برنجفروشی که بوی برنج و شالیزارهای سبز شمال همه فضای آن را پر کرده است، میزنیم. داود محمدی، مهندس کشاورزی است که پس از بازنشستگی از جهاد کشاورزی شهرستان رشت وارد تجارت برنج شده است.
داود میگوید: در محلات پایین شهر نمیشود نسیهفروشی نداشت وگرنه همین چند تا مشتری را هم از دست میدهیم. البته سعی میکنیم به خوش حسابها نسیه بدهیم. با وجود این وقتی مشتری میآید و پرداخت پول مثلاً پنج کیلو برنج را به سر ماه موکول میکند، نمیتوانم نپذیرم. یعنی وجدانم راضی نمیشود دست خالی از مغازه خارج شود.
داود با نشان دادن آخرین برگ از دفتر حسابش میگوید: مجموع طلبم از مشتریها به ۸۰ میلیون تومان رسیده است که مطمئنم حداقل یک چهارم آن برنمیگردد. چون بعضیها توان پرداخت بدهیشان را ندارند و عدهای هم دیگر حلال و حرام سرشان نمیشود.
قبلاً بعضی افراد خیّر میآمدند و بدهی چند نفر را که واقعاً توان مالی نداشتند، تسویه میکردند، نمیگویم الان چنین افرادی نیستند اما تعدادشان خیلی کم شده است. انگار خیلی از خیران از این محله رفتهاند.
باید کمک حال مشتریان بود
به محله جوادیه یا ترکآباد میرویم و از اهالی محل سراغ کاسب منصف آنجا را میگیریم. آقای مقدم حدود ۷۰ ساله با لباسی یکدست سیاه در حال نوشتن متنی در دفتر حسابش است. سر صحبت که باز میشود، میگوید: نسیه دادن نوعی قرض دادن یا وام دادن به مشتریهاست. علاوه بر اینکه یک کار خیر است برکت زندگی دنیوی و ثواب دنیای اخروی ما را به دنبال دارد.
میگوید: کاسب، حبیب خداست پس باید متوجه میزان سود دریافتی از مشتریان و کمک حال آنها بود. به هر حال از بین فرضاً ۱۰ مشتری شاید یکی دو تا هم دستشان به راحتی به دهنشان نرسد در این صورت از لحاظ اخلاقی و شرعی همه مسئولیم کمکشان کنیم. البته خیلی از کسانی که نسیه خرید میکنند بدهیشان را پرداخت میکنند. بعضیها هم یا فراموش میکنند یا اینکه توان پرداخت ندارند. در هر دو صورت من به خودم اجازه نمیدهم برای گرفتن طلبم جلو آنها را بگیرم و یا با آنها تماس بگیرم؛ چون به نظرم این کار اصلاً اخلاقی و انسانی نیست.
او ادامه میدهد: ۶ سال پیش یکی از مشتریانم که مستأجر این محله بود علاوه بر خرید کالا، به صورت نسیه ۵ میلیون تومان پول دستی هم گرفته بود که ناگهان غیبش زد و دیگر به مغازهام نیامد. البته میدانستم مرد خوبی است و معنی حلال و حرام را میفهمد. با وجود این پس از دو سه سال، قید رسیدن به طلبم را زده بودم تا اینکه پارسال به همراه همسرش به اینجا آمد و با عذرخواهی زیاد ۵/۲ میلیون تومان را جلویم گذاشت و گفت بقیه را هم هر وقت جور کرد میپردازد.
قبلاً جلو قصابیام صف میکشیدند
پس از خداحافظی با آقای مقدم سری هم به یک قصابی در محدوده بازارچه جوادیه میزنیم. مرد میانسالی که پشت دخل ایستاده و خود را میثم معرفی میکند مالک آنجاست. میگوید: قبلاً نسیه میدادم و مشکل چندانی هم پیش نمیآمد. چون اگر چند نفر بدهیشان را نمیدادند بخشی از آن را بیخیال میشدم و بخشی را هم دو سه نفر از خیران محل متقبل میشدند اما حالا وضع فرق کرده، چون برخلاف گذشته به دلیل گران شدن قیمت گوشت، خیران هم تقبل هزینه نمیکنند بنابراین تصمیم گرفتم جز به آشنایان و بستگان به کسی دیگر گوشت نسیه ندهم. هر چند با وجود این حداقل در هر ماه دو تا سه میلیون تومان بابت نسیه دادن ضرر میکنم.
میثم میگوید از یکی از بستگانم یک میلیون تومان بابت فروش گوشت گوساله طلب دارم اما او حاضر به پرداختش نیست در حالی که وضع مالیاش هم خوب است. به همین خاطر موضوع را به پدرش اطلاع دادم با بیتفاوتی تمام گفت برو با ساتور بکشش یا از دستش شکایت کن تا به حق خودت برسی.
او با اشاره به دردسرهای اعلام شکایت و دادخواهی از دادگستری برای دریافت مطالبات مالی، در خصوص سطح توان خرید مردم هم میگوید: قبلاً جلو قصابیام صف میکشیدند اما با گران شدن گوشت گاهی اینجا ساعتها میخوابم.
حکایت نیازمندان و دستگیری از آنها، حکایت امروز نیست. حکایت فروشندگان منصفی هم که ضمن کسب حلال، نه به بهای اجناسشان که به بهای شاد کردن دیگران میاندیشند نیز حکایت غریبی نیست.
باید به دنبال بهانه بود؛ بهانهای که گاهی بشود دفتر نسیه فروشندگان منصف را گرفت و تورقی زد. شاید بشود روزی در انصاف فروشندگان هم شریک بود.
نظر شما